نفس مامان پارسا نفس مامان پارسا ، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 3 روز سن داره

پارسا تنها بهانه زندگی

ولنتاین مبارک

                               سلام عزیزترینم متاسفانه چهار روز پیش عمه آپاندیس شد و جراحیش کردن . تو این مدت سرمون مشغول  اون بود و نتونستم بیام به وبلاگت سر بزنم.                              دیروز هم ولنتاین بود روز عاشقای دنیا . . . یه روز قشنگ و بیادموندنی عشق ! بهترین و با ارزشترین احساس روی زمینه و عاشق بودن قشنگترین و غمگینترین لحظه های ما آدماست آدمی که عاشقه همه ی بود و نبودش میشه معشوقش و بزرگترین و برترین آرزوش فقط وصال میتونه باشه  ...
26 بهمن 1390

مروارید نهم هم رسید

                                        سلام ماه من مرد من  عزیزترین من نفس مامان امروز داشتم تو رو قلقلکت میدادم داشتی غش غش میخندیدی  که دیدم بله دندون جدید داره خود نمایی میکنه الان فهمیدم چرا مدتیه اشتها نداری گلم. مروارید نهمم مبارک باشه عسل ام.     امروز یه روز قشنگه روز میلاد حضرت محمد (ص) روزی که عزیزترین و با تقوا ترین مخلوق خدای مهربون روی زمین اومده اون اومد و با خودش کلی قشنگی آورد راه به خدا رسیدنو نشونمون داد و هیچی توی این دنیا سعادت بخش تر از راهه خدا نیست امیدوار...
21 بهمن 1390

یه روز معمولی+مروارید هشتم

سلام عزیزم چشم و چراغ خونمون پارسای ناز مامان نمیدونم چرا اصلا حال و حوصله نداری  .مریض هم که نیستی شکر خدا شاید از دندون باشه . . . بله دیگه مروارید هشتم تو راهه مبارکت باشه گلم کاش با این دندونای قشنگت بیشتر غذا بخوری  چون همیشه   سرغذا خوردنت با هم دعوا داریم. امروز یه روز معمولی بود تو تا ساعت یازده خوابیدی منم مشغول کارای خونه شدم .بعد از بیدار شدنت صبحانمونو خوردیم  البته من بی اشتها بودم  چون چند روزیه که بد جور سرما خوردم  و مواظبم که به تو سرایت ندم البته امروز تا حدودی خوب شدم گلم. فردا هم ممکنه بریم خونه ی مامانی (من) پریروز هم مادر ب...
12 بهمن 1390

رو صندلی خوابت برد !

سلام بهونه ی قشنگه من  برای زندگی        آره منم همون دیونه ی همیشگی عزیز دلم نوگل مامان روز پنج شنبه بابا ما رو برد خونه ی مامانی(من) خاله هم بعد از ظهر اومد و قبل از شام هم رفت چون قرار بود خونشون مهمون بیاد. بابا هم اومد و شب برگشت خونه چون عادت نداره جایی بخوابه منو تو هم شبو موندیم خونه ی مامانی و با هم لا لا کردیم. روز بعد دوباره خاله هم اومد و دور هم جمع شدیم و خوش گذروندیم. دایی تو رو برده بود اتاقش و رو صندلی دور تا دور اتاقو میگردوند تو هم روصندلی خوابت برد .منم ازت عکس گرفتم       خیلی ماهی دوستت دارم       ...
8 بهمن 1390

عشق مادر با سخن شریعتی

مادر نگاه خسته و تاریکت  با من هزارگونه سخن دارد  با صد زبان به گوش دلم گوید رنجی که خاطر تو ز من دارد دردا که از غبار کدورت ها ابری به روی ماه تو می بینم  سوزد چو برق خرمن جانم را سوزی که در نگاه تو می بینم چشمی که پر زخنده ی شادی بود تاریک و دردناک و غم آلودست  جز سایه‌ی ملال به چشمت نیست آن شعله‌ی نگاه، پر از دود است آرام خنده مــی زنــی و دانم در سینه‌ات کشاکش طوفان است  لبخــنـــد دردنـاک تو ای مـــادر سوزنده تر ز اشک یتیمان است تلخ است این سخن که به لب دارم مادر بلای جـــان تو مـــــن بودم  امّا تو ای دریغ گمان بردی فرزند مهربـان تو من بودم چون ش...
5 بهمن 1390

بدون عنوان

· من تو را دوست دارم.. دیگری تو را دوست دارد.. دیگری دیگری را دوست دارد.. و این چنین است که ما تنهاییم.. · وقتی کبوتری شروع به معاشرت با کلاغها می کند پرهایش سفید می ماند، ولی قلبش سیاه میشود. دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست اسراف محبت است · دل های بزرگ و احساس های بلند، عشق های زیبا و پرشکوه می آفرینند · اما چه رنجی است لذت ها را تنها بردن و چه زشت است زیبایی ها را تنها دیدن و چه بدبختی آزاردهنده ای است تنها خوشبخت بودن! در بهشت تنها بودن سخت تر از کویر است · اکنون تو با  مرگ  رفته ای و من اینجا تنها به این امید دم میزنم که با هر نفس گامی به تو نزدیک تر میشوم . این زندگی من است...
5 بهمن 1390

ای بابا از دست این دوست جونا . . .

سلام دوستای عزیز من نمیدونم واقعا نمیدونم چرا؟ من هر روز این همه از وبلاگم بازدید میشه اما هیشکی لطف نمیکنه یه نظر برام بزاره دوست جونا شما که ساکت میای و میری  یه نظر برام بزار تا با هم آشنا بشیم رفیق بشیم منتظر مهربونیاتون هستم همواره هههههههههههههه ...
4 بهمن 1390