نفس مامان پارسا نفس مامان پارسا ، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره

پارسا تنها بهانه زندگی

پارسا و مامان

سلام ملوسکم عزیز مامان بعد از رفتن انار خیلی بیشتر حساس شدم مدام دنبالتم که اتفاق بدی برات نیفته  چون من همچین توانی رو ندارم  که تو رو از دست بدم دق مرگ میشم به خدا امروز کمی موهاتو کوتاه کردم بله دیگه مامانت آرایشگر شده هههههههه اما متوجه نشدم و کمی گوش ت زخم شد فدات شم که صداتم در نیاوردی هر چی تلاش کردم غذا بخوری  نشد که نشد  و باز هم دارم برات غذا ها رو میکس میکنم آخه من چی کار کنم از دسته توی نیم وجبی! از همون لحظه ای که بدنیا اومدی با شیر نخوردنت و حالا هم غذا نخوردنت پدر بنده رو در آوردی تو هنوزم فراموش نمیکنم برای اینکه یه کم شیر بخوری  چه ک...
3 بهمن 1390

انار پر پر شد و رفت . . .

هر مادری از همون لحظه که میفهمه هامله ست و یه نی نی در راه داره براش آرزوهای زیادی میکنه دوست داره پاره ی تنش سالم و بی عیب بدنیا بیاد خوب شیر بخوره   راه بره  حرف بزنه اونو مامان صدا کنه و بزرگ و بزرگتر بشه . . . یه روزی واسه خودش کسی بشه سربلند و سعادتمند بشه حتی اگه قدر زحماته مادرش رو ندونه و البته پدرش رو هم و حالا  . . . یکی از همون مادرا پاره ی تنش جلوی چشاش پر پر شد و رفت رفت به دیاری که بازگشتی توش نیست انار رفت رفت پیش فرشته ها . . . هممون خیلی دعا کردیم براش شفا خواستیم اما قسمتش رفتن شد و یه مادر داغ دیده رو به جا گذاش...
1 بهمن 1390

برای فرشته ام

چقدر به هم نزدیکیم در روزهایی که حتی نمیتوانم دستانت را در دست بگیرم و چه اندازه می هراسم از روزی که دستانت در دستم باشد اما فرسنگ ها از هم دور باشیم . . . امروز تو حس میکنی هر آنچه را که من حس میکنم و فردا تمام سعی من باید این باشد حس کنم هر آنچه را که تو احساس میکنی . . . کاش فاصله ای میان ما نباشد در روزهایی که دست تو در دست من است اما قلبه تو جایی بیرون از من می تپد . . . ...
27 دی 1390

در مورد پارسا

                                 سلام تربچه عزیزکم الان تو خوابه نازی و صدای نفسات به من آرامش میده . امروز من روزه بودم و بعد از افطار سر درد شدیدی گرفتم  که الان خیلی بهترشده .  تو هم پسر خوبی بودی و اذیتم نکردی . . . ناز گل مامان بزرگ شدی و ماشالا بغل گرفتنت کمی سخت شده. عاشق تلفن و گوشی موبایلی تا نگیری پدر آدمو در میاری همین چند روز پیش موبایله بابا رو انداختی تو لیوانه پر از آب و فاتحهههههههههه خرابش کردی مامان . . . بابا هم مثل همیشه گفت فدای سرت  . غذای مورد علاقه ت آب گوشت  میمیری براش...
26 دی 1390

خدایا انار جونو زودتر خوبش کن

سلام دوستای عزیز با دیدن این خبر خیلی ناراحت شدم .اشک تو چشام جمع شد الان دیگه بیشتر اینجاییا این خبر رو میدونن که انار دختر نازمون  با در صد بالایی سوخته والان هم بیمارستان بستریه . . . بیاین همه با هم دعا کنیم و از ته دل برای این عزیزمون سلامتی و شفای هر  چه زودتر از خدای مهربون بطلبیم. خدایا اون فرشته ی پاک و بیگناهو زودتر خوبش کن به مادر گریون و پدر پریشونش رحم کن که تو بزرگ و توانایی      آمین ...
19 دی 1390

این روزهای خونه ی ما

                                                           سلام عسل ام کوچولوی دوست داشتنیه من پارسا جونم بازم اول از هر چیز داد میزنم فریاد میکشم و از ته دل میگم: دوستت دارممممممممممممممممممممم. عزیز دلم وقتی با هم تو خونه تنها هستیم و بابا سر کاره خیلی پسر خوبی میشی همه جا دنبالم میایی و خودت تنهایی بی سر و صدا بازی میکنی تا من کارام تموم بشه و بیام سراغت برای بازی و خنده . . . نازنینم اما وقتی بابای بی چاره خسته از سر کار میاد جمز باندیت گل م...
14 دی 1390

کریسمس مبارک

                                    میلاد پیام آور توحید               صلح و مهربانی               سمبل صبر و شکیبایی               پیامبر اولوالعزم              حضرت عیسی مسیح (علیه السلام)          بر تمامی موحدین جهان تهنیت باد .   سلام پسمل ناز مامان عزیز دلم قبل از هر چیز میخوام بگم عاشقتم       ...
11 دی 1390