یه روز معمولی+مروارید هشتم
سلام عزیزم چشم و چراغ خونمون
پارسای ناز مامان
نمیدونم چرا اصلا حال و حوصله نداری .مریض هم که نیستی شکر خدا
شاید از دندون باشه . . . بله دیگه مروارید هشتم تو راهه مبارکت باشه گلم
کاش با این دندونای قشنگت بیشتر غذا بخوری چون همیشه
سرغذا خوردنت با هم دعوا داریم.
امروز یه روز معمولی بود تو تا ساعت یازده خوابیدی منم مشغول
کارای خونه شدم.بعد از بیدار شدنت صبحانمونو
خوردیم البته من بی اشتها بودم چون چند روزیه که
بد جور سرما خوردم و مواظبم که به تو سرایت ندم
البته امروز تا حدودی خوب شدم گلم.
فردا هم ممکنه بریم خونه ی مامانی (من)
پریروز هم مادر بزرگه بابا برای ناهار دعوتمون کرده بود
با اینکه خیلی بی حال و مریض بودم اما به یه تحول نیاز داشتم.
الان تو خوابیدی و صدای نفسات به من گرمی میده
حتی وقتی خوابی و بهم لبخند نمیزنی دلم برات خیلی تنگ میشه
عزیزترینم تو هدیه ای گرانبها از طرف خدای مهربونمی
تو رو با هیچی و هیشکی عوض نمیکنم
اینو بدون که مامان تا آخر عمرش بی هیچ عوضی دوستت داره
و منو بابا به خاطر سلامتی و سربلندی تو جونمونو فدات میکنیم
بوسسسسسسسس از اون لپای شیرینتر از عسل.