دوستت دارم
سلام فرشته پاک من
امروز از صبح زود بیدار بودی و با خودت حرف میزدی به قولی شیطنت میکردی منم دیگه از خیر خواب شیرینم گذشتم و نشستم پای حرفایی که فقط خودت ازشون سر در میاوردی بعدش ام برا صبحانت یه تخم مرغ مشتی آبپز کردم که جیگر مامان جون بگیره خودمم با کسالت و بی خوابی صبحانه رو بگی نگی خوردم البته بابا رفته بود سر کار و ماتنها بودیم بعد از اینکه خونه رو مرتب کردمبا همدیگه بازی کردیم وقتی میخندی خیلی ذوق میکنم مامان فدای اون خنده های قشنگت بشه بعد بابا اومد تو رو سپردم بهش و یه دوش گرفتم و بعد از خوردن ناهار حاضر شدیم رفتیم خونه مامانی عمه هم اونجا اومده بود نشستیم کلی غیبت کردیم.
شب که از اونجا برگشتیم با بابا شترنج بازی کردیم که طبق معمول من باختم
بعدشم بابا پیروزمندانه میرفت که بخوابه این شکلیحال گیری شد
عزیز دلم میبوسمت
دوستت دارم ماه شب تارم