سالگرد ازدواج...
سلام گلم
یه روز قشنگ
روز وصاله دو تا عاشق...
روز رسیدن...
من خیلی بابارو دوست داشتم
اون شده بود همه ی زندگیه من
زندگی ...
زندگی بدون حضورش برام مثل جهنم میموند
خیلی عاشق بودم...خیلی
اونم منو میخواست
تا اینکه خدای مهربون مارو به هم رسوند
انگار رو ابرها بودیم و پرواز میکردیم
کم سن و سال بودم اما به احساسم ایمان داشتم
حالا پنج سال از اون روز قشنگ میگذره
ومن
هنوز مثل روز های اول دوستش دارم
با گذر زمان که بیشتر شناختمش دیونه تر شدم........
آخه پدرت با اینکه کم حرفه اما با خوبی ها ومهربونیاش وفاداریش همیشه به
من عشقش رو ثابت کرده...
وتو میوه ی عشق ما چقدر شیرینی
برای همسر عزیزتر از جانم:
قلب من و تو را پیونده جاودانه ی مهریست در نهان
پیونده جاودانه ی ما نا گسسته باد
تا آخرین دم از نفس واپسینمان این عهد بسته باد
دوستت دارم بی نهایت با صداقت تا قیامت