این روزای دلتنگی
سلام نفس مامان
روزها دارن به سرعت از پی هم میگذرن تو داری بزرگو بزرگتر میشی
و من چشم دوختم به آینده و روزهای پیش رومون
روزهای عزیز تاسوعا و عاشورای امسال هم اومد و گذشت . . .
مادرم باز هم حالش خوب نیست
و من
داغونم پریشونم
باز هم روبه خدای مهربون دست به دعام
تا اونجایی که یادم میاد همیشه مریض بود
من نتونستم اونو روزی سالم ببینم
با اینکه جوونه اما . . .
من از بچه گی چون همیشه بیماریه مادرمو دیدم دائم تو دلواپسیها سیر کردم
قلبه کوچولوی من با دیدن وضع مادرم محکم میتپید
یه گوشه ای واسه خودم پیدا میکردم تا جسم نحیفم رو توش قایم کنم
آروم اشک بریزم و خدا خدا کنم
خدا هم که اشکای دختر کوچولو رو میدید
مادرشو خوب میکرد
هنوزم که هنوزه اون روزا رو یادم نمیره . .
وابستگی شدید من به مادرم باعث میشه که از هر کسی بیشتر رنج بکشم
پسرم عزیزم
مامانوببخش که نمیتونه بهت خوب برسه
ببخش که ذهنش آشفته و روحش خسته است
و تنش نایی نداره . . .
برای شفای مامانی تو هم دعا کن .
چون تو یه فرشته ی پاک و معصومی