این روزهای خونه ی ما
سلام عسل ام
کوچولوی دوست داشتنیه من
پارسا جونم
بازم اول از هر چیز داد میزنم فریاد میکشم و از ته دل میگم:
دوستت دارممممممممممممممممممممم.
عزیز دلم وقتی با هم تو خونه تنها هستیم و بابا سر کاره خیلی
پسر خوبی میشی همه جا دنبالم میایی و خودت تنهایی بی سر و صدا بازی
میکنی تا من کارام تموم بشه و بیام سراغت برای بازی و خنده . . .
نازنینم اما وقتی بابای بی چاره خسته از سر کار میاد
جمز باندیت گل میکنه موقع خوردن غذا هم که از سر و کولش بالا میری
و میخوای کنار ما پشت میز بشینی موقعی هم که بابا تو رو میزاره رو صندلی
یه جور دیگه اذیتش میکنی و موهای دستاشو میکشی ای بلا . . .
ولی در کل پدر و پسر رابطه ی خوبی با هم دارین.
دیگه مثل قدیم موقع آشپزی پدر منو درنمیاری آفرین
گلپسرم مامان عاشقته میمیرم بی تو به خدا
نفس از تو میگیرم ماه من
دومین مرد محبوبه زندگی من البته سومین چون من عاشق پدر عزیزم هستم.
با خودم فکر میکنم و میگم
خدایا شکرت
صفای خونمونو ازمون نگیر
ما در کنار هم خیلی آسوده و خوشبختیم
باز هم شکرت اوستا کریم.
میبوسمت ناز گلم