90
سلام نونهال زیبای من
میدونم چند روزیه فرصت نکردم برات بنویسم ولی خداییش دلم برای اینجا و دوستای عزیزم خیلی تنگ شده بود و الان که اینجام خوشحال شدم
خب بلاخره عیده و سرمون مشغوله دید و بازدیدهای معمول شده بود پسر گلم.
متاسفانه امسال هم نتونستیم بریم مسافرت چون بابا میگه پارسا کوچیکه و ممکنه تو راه مریض بشه سال پیش هم حامله بودم نرفتیم ولی من خیلی به یه سفر و تغییر و تحول احتیاج دارم دلم بی اختیار گرفته خیال گریه دارم اما اونم نمیتونم.
دوست دارم تو خلوته خودم فقط با خدای مهربونم تنها باشم
انگار سال جدید باهام نساخت که اینقدر غمگینم
حالا بگذریم ..
سال نو رو در کنار هم تحویل کردیم خیلی دعا کردم برای همه چیزهای خوبی از خدا خواستم صبح شد رفتیم عید دیدنیه بزرگترها و تا امروز ادامه داشت حسابی خسته شدم تو هم با این وروجکیت کلی عیدی گرفتی.
از فرذا بابا میره سر کار و ما باز هم تنها میشیم باید اعتراف کنم که خیلی دوستش دارمو نمیتونم بدون اون زندگی کنم.
پارسای نازنینم خیلی دوستت دارم
میبوسمت
با من بمان همیشه بمان با من