بی نام
سلام بهونه ی قشنگه من برای زندگی
چه عجب امروز صبح زود بیدار نشدی و گذاشتی ما هم یه روز راحت بخوابیمعسل مامان تازگیا هم که عصبی میشی و داد میزنیومن
قات میزنم...
حالا بگذریم...
صبح رفتیم خونه ی مامانی <بابا> بعد از ظهر هم رفتیم عید دیدنیه مامان بزرگ بابا که رفته بودن مسافرت و دیشب برگشتن... تا عصر اونجا بودیم
و شب اومدیم خونمون آخ که هیچ جایی مثل خونه ی خود آدم نمیشه
تو خوابیدی و منوبابا بعد از اینکه شترنج بازی کردیم ومن باختم
دوتایی نشستیم پای کامپیوتر و باباپستایی که برات نوشته بودمو خوند و خیلی هم خوشش اومد.
بعدش هم با عمو حرف زدیم اونم به خاطر مشکلاتی که داره خیلی اعصابش خورده.
پسر گلم عزیزمامان خیلی دوستت دارم و میبوسمت
عشقمی.جونمی.عمرمی...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی