دلیل تاخیر مامان
سلام
چند روزی بود که بنا به دلایلی نتونستم بیام اینجا
البته خودمم خیلی برای اینجا و دوستای گلم دل تنگ بودم
اما . . .
اتفاقایی افتاد و نشد
چند روزی مشغول عروسی و پاتختی فامیلا بودم بعدش هم اعتبار اینترنتمون
تموم شد و بابا چون کار داشت نمیتونست وصلش کنه و
بعد هم دایی رسول
حالش بد بود اونقدر بد که اشکه هممونو در آورد من بیشتر نگران مامانی بودم
آخه اون خیلی غصه ی دایی رو میخورد
قلبش هم که ناراحته می ترسیدم اتفاق بدی براش بیفته
از طرفی هم خاله مشکل خانوادگی داشت
اونم با سپهر اومده بود اونجا و مادرم دیگه داشت منفجر میشد
و پدرم با همه ی تودار بودنش میشد نگرانی و غمی پنهان رو تو
چشماش خوند . . .
خلاصه قوز بالا قوز
عصبی بودم استرس ول کنم نبود
دیروز برای دیدن دایی رفتیم خونشون کمی بهتر بود
راحت شدم
پدرم هر روز میبرتش دکتر
همه ی امیدم خداست.
تو هم دعا کن پسر گلم.