نفس مامان پارسا نفس مامان پارسا ، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 24 روز سن داره

پارسا تنها بهانه زندگی

این روزا

سلام قند عسلم پاره ی تنم  خییییییییییییییلی دوستت دارم. مامانی اصلا حوصله نداشتم بیام نت و برات پست جدید بزارم نمیدونم چرا این روزا خیلی کسل و بی حوصله شدم. مامانیا از مشهد برگشتن و کلی سوغاتی عایده ما شد هههههههههههههه چند روز پیش هم تو رو بردیم دومین مرحله ی سنجش بینایی و شکر خدا  چشمای قشنگت سالمه. بعد هم من رفتم دکتر به خاطر فشار خونم و کم خونیمو این چیزا که دکتر برام کلی  آزمایش نوشت و هنوز جوابش آماده نیست. دیشب سالگرد عروسی و آغاز زندگی مشترکمون بود هنوزم به یاد دارم که چقدر خوشحال بودم . خبر دیگه ای نیست گلم. خیلی دوستت دارم. ...
11 خرداد 1391

مادرم روزت مبارک

یه روز کمه باید همه ی روزهای دنیا مال تو بود نمیدونم چطور میشه در برابر اون همه مهربونی فداکاری و دلسوزیهای بی نهایتت ذره ای رو جبران کنم. نمیشه  به خدا نمیشه الان که خودم مادر شدم میدونم که تو برای ما خیلی زحمت کشیدی و چه خون دلها خوردی و دم نزدی . . . مادرم سلطان قلبم فقط بدون که دخترت تو نباشی نیست همین الان که اشکام داره سرازیر میشه از خدای بزرگ و مهربونم میخوام که هیچوقت این فرشته ی نازنین رو از من نگیره من نفس از مادرم میگیرم من میمیرم تو نباشی امروز که یه هفته ست رفتی زیارت امام رضا خیلی دلم برات تنگ شده نمیتونم برم خونه به پدر سر بزنم آخه طا...
22 ارديبهشت 1391

روزمره

سلام عزیزترینم سلطان قلبم دیروز هر دو مامانی ها (مادر من و بابا) راهیه مشهد شدند. خیلی دوست دارم یه روز همراه تو بریم پا بوسه امام رضا  خوش به حال مامانیا که الان کنار اون هستن و دلشون آرومه. مدتی بود که روزهای سختی رو میگذروندیم  این موضوع رو تو پسته بعدی برات میزارم  برا همینم اصلا حوصله نداشتم بیام نت و برات مطلب جدید بزارم گلم. خدا رو شکر که این موضوع تقریبا داره حل میشه و من اینو مدیونه خدا هستم خدای بزرگ همیشه با خوبی هاش ما بنده ها رو شرمنده کرده اما افسوس که ما هیچوقت نخواستیم در مقابل این همه خوبی شکر گزار و مطیع باشیم. پسرم هیچوقت از خدای مهربان غافل نشو چون ما ...
17 ارديبهشت 1391

فرهنگ لغت از زبان پارسا

                                                                    سلام عزیز در دونه ام مدتی بود که برای گذاشتن پست جدید حوصله نداشتم یا اینکه  فرصت نمی شد گلم . امروز می خوام همه ی کلمه ها و حرفای شیرینت رو بزارم . کلماتی که تا حالا گفتی : د د ر :یعنی دردر علو : گوشی تلفن یا موبایل شی :یعنی شیر می خوام با با : همون بابا که البته منو بابا رو با اسمامون صدا میزنی : شیدا و اییج (همون ایرج) ماما : مامان   جیزا : ج...
5 ارديبهشت 1391

اولین سفر پارسا +عکس

سلام ملوسکم یک روز مونده به عید تصمیم گرفتیم که بریم مسافرت. این اولین سفر تو بود تا لاهیجان رفتیم و هشتم برگشتیم. باید بگم که تو پدر من و بابا رو در آوردی ای بلا . . . بی چاره بابا تو رو همه جا بغلش میگرفت حتی بازار آستارا و انزلی که تقریبا بزرگه و جز اون بغل هیشکی نمیرفتی و خیلی خسته ش کرده بودی .  با مادر من و بابا و مادر بزرگ و خانواده ی دایی بابا و خانواده ی عمه همسفر بودیم . میشه گفت سفر خوبی بود . هر چی که با تو باشه قشنگه گلم . بعد از اینکه از مسافرت برگشتیم تو سخت مریض شدی بردیمت دکتر و تا امروز کامل خوب نشدی عسلم . فعلا با بای گلم .دوستت دارم. عکس ها در ادامه ی مطلب    ...
20 فروردين 1391