مهمونی و این چند روز
سلام جونه دلم اونروز همراه جمعی از فامیل رفتیم خونه ی دایی رسول متاسفانه همین که وارد خونه شدیم و تو با جمعیت روبرو شدی شروع کردی به گریه .هیشکی جلو دارت نبود خاله وسپهر هم اومده بودن هر چی خاله دلداریت داد و مامانی تو بغلش نگهت داشت و من هر کاری کردم دست از گریه برنداشتی ... بالاخره پس از دقایقی آروم شدی یه شیشه شیر هم خوردی و کم...
نویسنده :
مامان شیدا
2:25